|
|
|
|
|
عروس بیستم شهریور ۱۳۹۴ تو عروس کسی اگر بشوی نعش او بر دکل زنم فوری میم الف نونِ بی خودی هستم مادرش را بغل کنم فوری چشمان تو بیستم شهریور ۱۳۹۴
«چشمان تو حالت عجیبی دارد» حوا شده، میل باغ سیبی دارد من آدمم و فریب من آسان است تا چشم تو قصد دلفریبی دارد ته دیگ بیستم شهریور ۱۳۹۴ مرا ته دیگ عنایت کن خدایا ویا پولی کرامت کن خدایا نگوید تا حرام است جان مولا فلانی را هدایت کن خدایا ****** ما دیگ نخواهیم مگر با ته دیگ یا اینکه کویر را مجزا از ریگ یا رب تو فرو نما به حلق محمود سیخی، دکلی و یا دو فروند از میگ **** تهِ دیگ غذا ریزم شرابی که ته دیگش نمایم انقلابی پس از ته دیگ می آلوده باید کبابی و شرابی و ربابی
شراب بیستم شهریور ۱۳۹۴ شراب از جام لبهایت بجوشان مرا یک جرعه از آن می. بنوشان شبی ساقی نما من را بر لب چو فرداشد کفن بر من بپوشان ***** مستیم بدون می و ساقی امشب بی جام شراب و غم باقی امشب یارب تو عطا نما به ما از کرمت ویزای زیارتی عراقی امشب ****** من و محمود ، شاه و انقلابیم گلاب قمصر و جامی شرابیم اگر یک روز پیش هم نشینیم خراب اندر خراب اندر خرابیم ****** از جام شراب، درده اش سهم من است ته دیگ ولی چو خواب و در وهم من است من ماتم از این خرابی شانس خودم مفهوم خوشی که خارج از فهم من است ******** مشروب بدون چیپس یعنی الکی یا چیپس و یا پفک، پفکِ نمکی ماس موسیر و دلبری و آهنگی و بعد مخفی شدن از نوازش ده نمکی ****** خداوندا رسان از مو شرابی و همراهش ربابِ موشرابی رباب البته موهایش سیاهه خودت بنما به رنگ آن خضابی
اختلاس بیستم شهریور ۱۳۹۴ گر بخواهی که شوی صاحب کلاس چاره آن اختلاس است اختلاس **** اختلاس است از برایم چون عسل البته جای کره خوردم دکل ****** ما پاک ترین مختلسانیم عزیزم ما دولت پر مهر فلانیم عزیزم ما بورسیه و بورس چپو کرده و اکنون در حسرت یک خدمت از نوع چنانیم عزیزم ***** مختلس باید بزرگی ها کند گوسفندی نه که گرگی ها کند ****** بداهه در عروسی وای چه جالب اونم با اختلاس بین مطالب برو آبجی بده شاباش و بعدش بشین رو صندلی عین اجانب **** دله دزدیم، ما لولو مداریم ادب دانش مروت؟ ما نداریم الا خار و خسان، ما پاک پاکیم شما آهو بره ما در شکاریم ***** یکی را بابک است و خاوری ها دکل را. می خورد با این وری ها ولی ماراست یک باک و نداریم میانش سوخت، سوزد مشتری ها چرخ گردون بیستم شهریور ۱۳۹۴
اگر دستم رسد برچرخ گردون... میچرخونم میگم مارم بچرخون ******** اگر دستم رسد برچرخ گردون... یه چوب لاش می کنم هر هر می خندم ******
اگر دستم رسد برچرخ گردون... زنم رو میندازم از خونه بیرون ولی صدحیف دست من کوتاهه باید طاقت بیارم با دل خون ****
اگر دستم رسد برچرخ گردون... یه شعر میدم به شهدخت پریشون می گم کاکو ببین شعرم چه خوبه برو شیراز و حافظ رو بخندون *****
اگر دستم رسد برچرخ گردون... زغال می کردمش بعدش یه قلیون می ذاشتم بار و با طعم دوسیبش می رفتم تا خود مریخ غزلخون
زن تنها بیستم شهریور ۱۳۹۴
آسمان هردو سوی پنجره بارانیست و لباس من و چایم هردو سیاهست من آسمان چای با ما چه کرده ای؟
سیه پوشیده و تنهاست این زن غمی دارد به دل سرد است دستش و موهایش پریشان، دل پریشان دیده گریان است وچای سرد ... باران توی کوچه... و چشمانی که ره را خیره گشته ومردی را نمی جوید.... که چشمانش پی مردانگی دودو زده این زن خدایا! مردهایت کو!.....
محراب بیستم شهریور ۱۳۹۴ نشسته آخر مسجد زنی که دوستش دارم نمی دانم نمازم را کدامین قبله محراب است *****
محراب ابرویت به اخمی خم شده ومن در زیر آوارش شهید چشمهایت گشته ام ای کاش شهید اول محراب تو باشم *****
تا وقتی محراب ابرویت با تیرهای مژگانت محافظت می شود شهیدان محرابت بی شمار خواهند بود ********
نگارم کرده آرایش و آرایشگر رندش همان بی دین عصیانگر به افسون، کرده محراب دو ابرویش خراب و جای آن محراب دو خنجر داده چشمش را نماز آخرم را زیر تیغ ابرو می کنم آغاز قد قامت .....
آرامش بیستم شهریور ۱۳۹۴ «در نگاهت رنگِ آرامش نمایان می شود آه ! می ترسم که دارد باز طوفان می شود» محمد سلمانی
چشمهایت را چو می بندی عزیزم قلب من ماه را گم می کند، در خویش ویران می شود یوسف کنعانی قلبم به عشق روی تو سرنگون با شوق در چاه زنخدان می شود یوسف حسن تو را یعقوب گشت وعاقبت پیرمردی کور، پیر شهر. کنعان می شود وحی نازل گر کنی از عرش چشمانت یقین اولین پیغمبر دین تو، شیطان می شود مرگ مغزی می شوم آخر و قلب عاشقم می شود اهدا به تو، اینگونه مهمان می شود عاشقتم بیستم شهریور ۱۳۹۴ «غزل غزل ترانه ای ،به دفترپگاه من تو صبح جاودانه ای،برای هر نگاه من »؟ تو ماه روشن منی، نرو به پشت ابر اخم نکن تو تیره تر ازاین، دل شب سیاه من نکرده ام اگر سجود، به قبله گاه چشم تو نگو که کافرم، ببخش، تو جرم من،گناه من نمی روم به مسجدی، بغیر مسجد رخت که طاق ابرویت شده، یگانه قبله گاه من دلت که سنگ شد دلم، شکست و پای عشق من پرآبله شد و دلت،شده ست سنگ راه من
موبایل یا همسر نوزدهم شهریور ۱۳۹۴
زنم جدی موبایلم شوخی؟ عمرن ندارم شوخی با موبایل اصلن موبایلم ، عمر من، عشقم عزیزم زن و عمرو نمی خوام بی شما من!!!!! *********** یکی می گفت در اوصاف همسر که همسر هست بهرم یار و یاور به او گفتم مبایلت تاچه؟ گف: نه! بهش گفتم: که ساده! مردک خر! اگه داشتی موبایلی، تلگرامی گروه و همگروهی های خواهر و بعدش باز هم زن یاورت بود بخوان من را هرآنچه زشت و بدتر عزیزم تو سرت توی موبایل نیس نخورده تا کنونت دیگ بر سر ********** من مردک زن ذلیل خوبی هستم! در دست عیال مثل چوبی هستم! او ماه من است، روز من شب کرده خورشید، ولی دم غروبی هستم
******** موبایلم زنگ خورد و من پریدم چنان اسفندِ بر آتش جهیدم ولی افسوس بازم همسرم بود همانکه روز خوش از او ندیدم... -کجایی؟ کی میای؟ دس بن خریدی؟ -بله عشقم! عزیز جونم ،خریدم -پسرجونت پوفک میخواد با پسته - چی گفتی؟ چی؟ پفک رو من شنیدم - کجا موندی؟ مامانم گشنه شه! زود - اونم اومد؟ درو واکن! رسیدم خلاصه ما موبایل مونم اینه مجازی هم به پیش زن عبیدم
شوخی با حافظ بزرگ یازدهم شهریور ۱۳۹۴ حجاب دختر همسایه شد غبار تنم ببین که من چقدر خاکی و گٌل و خفنم چنین قفس نه سزای چون من بود که درآن فقط فرو برود یک چهلم از بدنم عیان نشد که چرا آمدم؟ من آمدم اصلن؟ و یا که رفته ام و من رسیده ام به ننم؟ چگونه طوف کنم دور میدون این شهر که پنچرست چهار چرخ این اتول، لگنم اگر زخون دل من بدت میاد جانا فرو نبر تو قمه در کنار این بدنم طراز پیرهن زرکشم نبین، الکیست که رنگ زرد طلاییست رنگ پیرهنم بیا و هستی من را زپیش من بردار وگرنه میبرند آنرا برادران زنم
نقیضه ای بر شعر حافظ جان: حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی ست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم دریغ و درد که غافل زکار خویشتنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم اگر ز خون دلم بوی مشک می آید عجب مدارکه هم درد آهوی ختنم طراز پیرهن زر کشم مبین چون شمع که سوزهاست نهانی درون پیرهنم بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار که با وجود تو کس نشنود زمن که منم
شوخی با شعر فاضل نظری نهم شهریور ۱۳۹۴ جیب من از سالهای قبل خالی تر شده است وضع جیب باجناقم باز عالی تر شده است قبضها ی برق، آب و گاز قلبم را شکست کوزه یارانه های من سفالی تر شده است آخرین تصویر از بازار .... هی یادش بخیر عکس پول در آب رویایم هلای تر شده است گفت کو فهرست دزدان؟ گفت محمود :کوش کوش؟ پرسش از پاکان آن دولت سوالی تر شده است آل کاپون را قصه می دانستم و بعد از دکل بهر من پاکی ، صداقتها، خیالی تر شده است شعر می گویم میان شیفتهای کاری ام جیب من از سالهای قبل خالی تر شده است
نقیضه ای بر شعر فاضل نظری: تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب ماه در مرداب٬ این شبها هلالی تر شده است گفت تا کی باید صبر کرد؟گفتم چاره چیست؟ دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده است زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن تازه می بینم حقیقتها خیالی تر شده است ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
الکل، رازی و دارو هفتم شهریور ۱۳۹۴ زکریا دارو ساز بود و چشمانت درمانگر او به الکلی مستم کرد و تو با اخمی هوشیار
الکل چشمانت و داروی بوسه هایت همان اکسیر بی مانندیست که صدها زکریای رازی را بدنبال خود به محبس آزمایشگاهها کشید
رازیِ دارو ساز به کشف الکل راضی شد ولی من تنها به مستی آغوشت دل بسته ام
نقاشی هفتم شهریور ۱۳۹۴ می شوم نقاش و نقش ماندگاری می کشم چند نقاشی برای یادگاری می کشم... نقش یک مرد جوان، زن دار و با صدها کمال البته من مرد را بسته به گاری می کشم روی گاری همسرش بنشسته با شلاق و من روی دوش همسرش نقشی ز ماری می کشم وقت ما شد رو به آخر لا جرم در این زمان من زمان عمر را ،همچون قطاری می کشم البته من مفت نقاشی کنم از بهرتان هرچه را اینجا کشم من، افتخاری می کشم
شوخی با حزین ششم شهریور ۱۳۹۴
«ای واي بر اسيري كز ياد رفته باشد در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد» حزین لاهیجی
صد حیف بر یو اس آ ، کز ضرب شصت ایران بعد از هزار لافش، پهباد رفته باشد دانشگهی عجیب است،کز گوشه و کنارش از بعد دین اسلام، آزاد رفته باشد حالم چنان خلیفه باشد که بعد عمری باشد ورا دوصد زن، بغداد رفته باشد در فین دولت خود، افتاده روی خاکم همچون« امیر »وقتی فصّاد رفته باشد احساس می کنم که دارم هزار مشکل لب را گشودم اما ، فریاد رفته باشد دستم زشعر کوتاه، قلبم زعشق خالی چون گردنی که پیش، جلاد رفته باشد صد عیبِ من شده رو، مانند آن زمان که یک شعر زیر تیغِ ، نقاد رفته باشد صد ضربه خوردم از عشق، مانند آنچه برکوه از ضرب تیشه های فرهاد رفته باشد حالم شده پر از غم، گیجم ، پر از سکوتم چون مجلسی که در آن، «حداد» رفته باشد یا چون زنِ شهیدی ،کز بعد مرگ شویش از بهر پول دفنش، بنیاد رفته باشد یا مثل شاعری که از بهر چاپ شعرش با صد امید واهی، ارشاد رفته باشد من شاعرم ولیکن در جمع بی سوادان چون یک دکل شدم که، برباد رفته باشد بالا روم یقینا، اما نه روی پله بر دار آنچنانکه مقداد رفته باشد من می رسم به دولت؟ محمود گفت و گفتم حتما اگر که عقلم برباد رفته باشد... ...مثل زنی شدی که بعد از هزار و بوقی رفته میان حجله، داماد رفته باشد فرموده بعد محمود، شعری بگو برایش گفتم چه سود وقتی، شیاد رفته باشد پاک و منزه است او، ما را که کشته مهرش محمود رفت و گویم، غمباد رفته باشد
پابوسی سلطان چهار م شهریور ۱۳۹۴ در روز تولدت، حرم آمده ام پابوس تو شاه محترم آمده ام من ساکن دوزخِ گناهان بودم از لطف شما در این اِرم آمده ام چون دعبل اگرچه نیستم، شاعرم و تا اینکه دهی مرا دِرم، آمده ام در دفتر خود هزار عصیان دارم تا آنکه کشی بر آن قلم آمده ام نادارترینم و به پای خواهش بر در گه شاه ذوالکرم آمده ام با بال شکسته ام کبوتر شده ام تا آنکه خودت دهی پرم آمده ام
قاب عکس سوم شهریور ۱۳۹۴ دسته گلهای بهاری را شکست تاجهای شهسواری را شکست دست ظلم روزگار بد عمل قاب عکس یادگاری را شکست
تو گویی قلب من را سیخ می زد تبر بر ریشه ام از بیخ میزد گلم برداشت عکسم را زدیوار و قاب عکس او بر میخ می زد
خروس بی محل سوم شهریور ۱۳۹۴
می گفت که لقمه ی عسل من هستم محمودم و صاحب دکل من هستم با خنده ی زیر لب سرودم که: بگو ای خلق خروس بی محل من هستم ****** خروس بی محل گفتا قوقول قول آهای مردم چرا گشتید مشغول یکی دزدیده ارز مملکت را شما درفکر ضرب عرض در طول؟ ****** هرچند خروس بی محل بود طرف هرچند که دزد ده دکل بود طرف لطفا تو نگو به طنز حود هم هرگز یکبار که چون قند و عسل بود طرف ******* خروسی بی محل بودم همه عمر که زشت و بدعمل بودم همه عمر به من می گفت عمه جان بنده که چون قند و عسل بودم همه عمر!!! ***** قاب عکسی از خروس بی محل داشت بر دیوار خانم مرغ ما تخمها می کرد از عشق خروس با تن تبدار خانم مرغ ما یک شب از عشق خروسش مانده بود تا سحر بیدار خانم مرغ ما صبح شد آقا خروس شعری نخواند شد دلش افکار خانم مرغ ما گشت و دیده دارد آقای خروس جای دیگر یار خانم مرغ ما خانه ی عشقش شده در لحظه ای بر سرش آوار خانم مرغ ما ای خروس ای بی محل ای بد عمل هی نده آزار خانم مرغ ما
کشک دوم شهریور ۱۳۹۴ پول یارانه یک ماهه ی ما یعنی کشک پول چایی ندهی، اصل بقا یعنی کشک یا برو پارتی بیاور که مرا امر کند یابرو دور که تکریم شما یعنی کشک چند عاشقانه دوم شهریور ۱۳۹۴ پیراهنی از غزل به تن می پوشم در راه رسیدنِ به تو می کوشم ابری سیه از غرور داری اما یک جرعه ز ابر سیهت می نوشم ****** در آغوشم خیالت را فشردم دلم را دست یاد تو سپردم سرم را روی شانه... شانه ات کو؟ چرا من بعد تو .... بعدت نمردم؟ ****** هر که داراتر، دلش درویش تر در حریم یار و پر تشویش تر عاقلی می گفت رو دیوانه شو هرکه درکش بیش، دردش بیشتر ***** دلم با عکس تو خوش بود افسوس که عکست بین موجی گشته محبوس ببخشم گر که دستم درهمت ریخت زمین بوسم زمین بوسم زمین بوس ***** تمام آنچه گفتی کشک بود و دو چشم من پرِ از اشک بود و غم عشقت که سوی قلبم آمد چو تیری بر دل یک مشک بود و...
شوخی با مولانا بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۴ «مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»مولانا شعر شدم، طنز شدم، مردک بدبخت شدم دولت محمود که رف! شاد شده، زنده شدم رفت ظریفانه سفر، کرد چو رزمنده خطر پیش صفا و ادبش، مست و خرامنده شدم کرد کِری را شنوا، اشتون و کرد باد هوا بحث که می کرد جواد، ازشعف آکنده شدم مرد بُدم زن نشدم گریه شدم اخم شدم چل تومن از نفت رسید رسید و بازنده شدم یاور شیرین سخنم، مشت مزن بر کفنم خنده زدی خنده زدم، گفتی که دیوانه شدم قرض مرا، قوله مرا، چاله مرا چوله مرا دایره در دست شدم، زنگی رقصنده شدم میخ مرا، سیخ مرا، خجلت تاریخ مرا بنده ی وافور شدم، دود پراکنده شدم گفت که یارانه دهم، چل تومن آماده دهم رفتم و با پول امام، از همه شرمنده شدم رفت به فنلاند فلان، تا که کند بحث کلان از حرکاتش به خدا، روده بر از خنده شدم دوش شنیدم زکسی، بانگ هوا و هوسی گفت چو از هاله ی خود، واله و دیوانه شدم گفت رفیقی سخنی، حرف جفنگ خفنی از سخنش مست شدم، گیج و گریزنده شدم گفت کسی رفت دکل، هست براش نفت عسل همره آن دولت پاک، لولوی دزدنده شدم رفته رفیقش به اوین، هست خودش خانه نشین باز اگر گشت بدان، تیغ نبرنده شدم طبع روان است مرا، تیغ زبان است مرا جمع شما آمدم و ، ضایه و بازنده شدم
عطر بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۴ عطر گلها می دهد دستان من عطر نرگس، عطر سوسن عطر یاس عطر یادت عطر نامت عطر عشق بانوی عطار من، صدها سپاس عطر تو مدهوش و مستم میکند هست بی مانند بی مثل و قیاس عطر نامت در قمار زندگی بین صدها عطر و رنگ است آسِ آس در رم و پاریس، عطر و ادکلن می شود از بوی خوبت اقتباس شب خوش و ایامتان باشد بکام عطر خوبی بر تنت باشد لباس
خلیل جوادی بیست و ششم مرداد ۱۳۹۴ «ادیبی توانا خلیل جوادی گلی بین گلها خلیل جوادی»؟ به اشعار زیبا و طنزی دلاویز سروده خدا را خلیل جوادی! فروتن بوَد خاکی و عند حالست که رفته است بالا خلیل جوادی نمرده سروده ز قبر و قیامت عجب کرده افشا خلیل جوادی فقط چند بیتی سرودم برایش سزاوار صدها خلیل جوادی بداهه سرودیم شاید که ایشان دهد سکه مارا خلیل جوادی منم قطره در شعر و بحث بداهه اگر هست دریا خلیل جوادی به بحث قیافه بود عکس شعرش چو شعر است زیبا! خلیل جوادی؟ به هر جشنواره به هر شعرخوانی در اینجا و آنجا خلیل جوادی به هرجای عالم گرفته مقامی فقط مانده فیلا خلیل جوادی ببخشید ! بر طبق اخبار تازه نرفته به فیفا خلیل جوادی به ترکی و کردی، سرودی و گویم من آی لاو یو! یا خلیل جوادی ز چشم حسودان زاوصاف ماها نمیرد خدایا! خلیل جوادی بداهه سرودیم پاسخ دهد او نه امشب که فردا خلیل جوادی رسیده به آخر همه شعرهایم ولی هست پایا خلیل جوادی
دختر یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴ «چون گل، همه با صفاست دختر یک هدیه ای از خداست دختر !»؟
در پیش پدر عزیز و ناز است چون لقمه ی باقلواست دختر بر جمله برادران کند امر انگار که کدخداست دختر وقتی که پدر مسافرت رفت گویی که سرش جداست دختر سوغاتی هر سفر برایش اندازه ی کل ماست دختر بر تاج پدر دریست شهوار بر زخم دلش دواست دختر شد مرهم دردهای مادر بر قد خمش، عصاست دختر بر خستگی و غم برادر غمخواره و جانفداست دختر البته به جنگ خواهرانه همپایه ی گودزیلاست دختر مغرورترین میان خانه چ که پادشاست دختر در موقع ازدواج ، صد وای جیب خالی کن باباست دختر یک بخش عظیم از مصیبت اصلا همه ی بلاست دختر هی پز نده که طلا خریدی سر تا به قدم طلاست دختر آمد به سر این چکامه گویم منظومه ی شعرهاست دختر
بداهه های کبابی بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴
طفل دل من بزرگ شد هیچ نخورد عشقی نچشید و زنده مانده است و نمرد یک سیخ کباب و قاشقی سوپ و دسر گر لطف کنی دل به تو خواهم که سپرد ***** می گفت به خلق پول جانانه دهم از پول ولیِّ عصر یارانه دهم گفتم که ز وعده ات کبابم کردی فرمود که هیس! فحش مردانه دهم؟ ***** کتابی خوانده بودم در جوانی به وصف خوردنی های حسابی که عالی هست آهو بره، تیهو کبابی و شرابی و ربابی ***** مفاعیل مفاعیل فعولن مفاعلین مفاعیلن به شادی مفاعیلم کجا بوده است آبجی در این آشفته بازار کسادی ***** شرابی دیدم و یادت نمودم پلیس آمد وَ فریادت نمودم برو خواهر برو این گشت ارشاد کبابم کرد و ارشادت نمودم ****** عمادی ام که شاد شاد بودم زنسل حضرت فرهاد بودم چو شیرین نیست شاعر گشته ام من که با شعرم ز غم آزاد بودم کبابی نیست تا بر نیش گیرم ربابی نیست تا که یاد بودم بیا بانو بیا شعری سراییم که توی شعر خود آزاد بودم ***** سرودم با شما شعر کبابی شدم مشمول الطاف حسابی اگر از شعر من آزرده گشتی ببخشایم نکن ما را عتابی ولی گر شاد مان گشتی برایم حواله کن تراولها شتابی خلاصه شب خوش و ایامتان شاد که باید رفت سوی رختخوابی
رانندگی زنانه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۴ بانویی بود و خودروی زردی که نبودش دراین جهان دردی دور می زد به کوچه ها هرشب چون دلارام دوره ی سعدی گاه می رفت کوچه قبلی گاه هم سوی شهرک بعدی لیک رانندگیه این بانو بود اسباب تلخ لبخندی گاز میداد و ترمزی می زد همزمان با ترانه ی سندی رهنما چپ زد و یمین پیچید به قوانین نداشت پابندی در تصادف مثال بنزینش داشت سهمی زسهمیه بندی مثل هم جنسهای نامردش «زن» مراد منه ز «نامردی» بوده ایشان دلیل رونق در پیشه و صنعت جلوبندی |
||
|
+
نوشته شده در جمعه بیستم شهریور ۱۳۹۴ساعت 8:11 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||