|
|
|
|
|
۱۸ گر نداری مو به سر ، از پیچ و تابش راحتی پولِ سلمانی نداری ، از عتابش راحتی»خسرو شاهانی جزوه ای دارد جناب اوستاد و هر کلاس می دهد آن را ارائه، از کتابش راحتی نان اگر دزدی یقین باشد سر و کارت قضا گر دکل ها را بدزدی ، از حسابش راحتی عمه ات خواب تورا بیند اگر ،یک نیمه شب شاد و خندانی فقط آنجا، به خوابش راحتی تا که هستی زنده حتما چادری بر سر گذار در بهشتِ بعد مرگت از حجابت راحتی عکس زیبا دردسر دارد، اگر زشتی چو من از فتا، از دردسر، از پول قابش راحتی در خط آخر تشکر می کنم از آنکه گفت گر نداری مو به سر از پیچ و تابش راحتی
۱۶
«بهترین ماشین ایرانی پراید گرچه گاهی قاتل جانی پراید»؟ من نمی دانم تو گاری از چه رو خودروی علافی و خانی پراید گرچه خود منکر شوی اما بدان دودزایی مثل پیکانی پراید کافری گبری تو اصلا داعشی قاتل صدها مسلمانی پراید آنقدر داری تو امنیت که حال معضل هر کوی و میدانی پراید جانمودی خویش را در قلب ما انگلی، ویروس، شیطانی پراید من که حاضر نیستم سازم عوض صد چوتو با نصف قلیانی پراید نام تو ثبت است در گینس عزیز بس که تو داغون و داغانی پراید چند سالی بود پیکان پبش ما چند روزی هم تو مهمانی پراید البته چون پول بنده هست کم بهترین ماشین ایرانی پراید
زن، همدم مرد، مرغ خوش الحانم پر درد تورا، تورا، تورا ، می خوانم من یک زن شرقی ام، اسیر رسمم تا آخر عمر در قفس می مانم
همین که یاد من کردی دمت گرم و کارای خفن کردی دمت گرم کلید کشور و باری تعالی نصیب شیخ حسن کردی دمت گرم
آنکه رخسار تورا این همه زیبا می کرد خلق در کشور ما ساحل دریا می کرد کاشکی قسمت من یک دو سه ماهی، سالی تا تورا تور کنم، یک دو سه ویلا می کرد
خداوندا شعوری ده به بعضی زداناییت نوری ده به بعضی حماقت رو بگیر از خلق ایران وگرنه خاک گوری ده به بعضی
شعور ملت ایران، سفارت؟ خرابی؟ فحش دادنها؟ جسارت؟ ز یک سو مرد دانا: رفع تحریم ز یک سو مرد دلواپس: حماقت
۱۲ هرکه بیکار است بالاجبار کاندیدا شده یا پس از قهر از ننه ناچار کاندیدا شده"؟ خانمی که داشت محفل توی میدان ونک عاشق مجلس شدو شرکار کاندیدا شده مرد لائیکی برای کسب آرای شما با مدد از حیدر کرار کاندیدا شده! "هرکه بیکار است بالاجبار کاندیدا شده یا پس از قهر از ننه ناچار کاندیدا شده"؟ خانمی که داشت محفل توی میدان ونک عاشق مجلس شدو شرکار کاندیدا شده یک نفر می خواست قبل ازمرگ عکس خویش را او ببیند روی هر دیوار! کاندیدا شده!! تا کند ثابت همیشه هست توی صحنه ها با کمال افتخار ، این بار کاندیدا شده تا که رسوا سازد آن دکتر که خفتش کرده بود با وجود ضعف تن، بیمار کاندیدا شده ما که جمله بر سر کاریم پس دارم یقین هرکه بیکار است بالاجبار کاندیدا شده
"مملکت در وادی سرماست از حالا به بعد سرفه های ناگهان بالاست از حالا به بعد" ؟؟ آنقدرباریده باران توی شهر ما کنون کوچه ی ما ساحل دریاست از حالا به بعد مش قلی ، رفته فرنگ و کرده چن تایی عمل نام او بعد از عمل، میناست از حالا به بعد البته بانو فرنگیس هم نموده یک عمل جای بانو بودن او آقاست از حالا به بعد چند تایی شعر گفتم پیش از اینها وایبری منزل این بنده در ناجاست از حالا به بعد! گفته در گوشم خود سرهنگ با یک خنده ای شاعرک! کار تو واویلاست از حالا به بعد شانس اگر که آوری ، تخفیف اگر گیری یقین همسرت شش سال و نیم تنهاست از حالا به بعد گفتمش کردم غلط ! شکر نمودم نوش جان وضع و حال مملک اعلاست از حالا به بعد می سرایم بنده با تاکید این ویرانه ها خانه هایی در حد ویلاست از حالا به بعد مِن و مِن های صداهای رسا در گوش من چه چه بلبل شود، زیباست از حالا به بعد بنز، پورشه یا فراری جملگی بد بوده اند خودروی محبوب من، تیباست از حالا به بعد تو فقط ول کن مرا، من پیروِ تو می شوم می نویسم که سیاهه ماست از حالا به بعد گرچه از گرما عرق کردم ولی ... اما... ولش مملکت در وادی سرماست از حالا به بعد
۱۰ تمام فکر و خیالم شده رسیدن تو پرنده بودن و...پرواز و...پر کشیدن تو»؟ چه جای شکر اگر دیده ام شود پر نور که کار دیده ی من چیست؟ غیر دیدن تو زبان خویش کجا باز کرده ام بی تو؟ سخن برای چه باشد، بجز شنیدن تو
هرچند شعر من زمانی شور و شرّی داشت وقتی نباشی شعر نیمایی نمی چسبد وقتی که تنها یک دو کوچه مانده تا وصلت تعجیل باید کرد، شکیبایی نمی چسبد وقتی که دل بی خواب دوری می شود جانا ما را دیازپام، قرص، لالایی نمی چسبد وقتی که کارگردان ندارد شور و شیدایی اخراجیِ یک تا سه، رسوایی نمی چسبد وقتی که لیوان قسمتش بوسیدن لب نیست زمزم اگر هم بوده، سقایی نمی چسبد وقتی نباشی عید بی معنی شود اینجا لکسوس اگر عیدی دهد دایی نمی چسبد وقتی که پایینی جهانم رو به پایین است رشد و ترقی، راه بالایی نمی چسبد مجنون شده علامه وقتی ترک لیلا کرد مجنون شدن بی عشق لیلایی نمی چسبد بوسیدن دلبر بهرجا، لذتی دارد بی خود نگو درراه،سرپایی نمی چسبد وقتی که من مُردم چه سودم می کند اشکت قبرم اگر با گل بیارایی نمی چسبد وقتی که ششلیک هست با آهو کباب ترد دیگر برایم میگو دریایی نمی چسبد در خطّ آخر طنز شعرم را بیان سازم وقتی که پنت هوس هست، ویلایی نمی چسبد
«هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است همه تا دامنه ی کوه تحمل دارند»مژگان_عباسلو دختران دم بخت هوش و بگوشم باشید چند تا از پسران قصد تاهل دارند البته چند نفر پیر پسر هم دارم پولدارند ولی درد تسلل دارند🐊 چندتا جوجه فکل دار هم از راه رسید بینی و ابروی شیطونی و کاکل دارند البته این پسران هیز و خرابند همه دوستِ دختر همگی، آمل وبابل دارند گشت ارشاد، فتا، با دوسه تا از ماها یاور و دوست شدند، قصد تعامل دارند می کشم زیپ لبم را که نگویند به ما اشتها باز شده قصد چپاول دارند شب خوش و عمر بکام همه تان، منرفتم همچنان مرغ و خروس میل به آغل دارند
ناخوشیم ای خدا هوا بفرست تا نرفتیم در کما بفرست»؟ حذف کن مادران زنها را بعد از آنم دوتا سه تا بفرست خر ما آمده ست و آماده ست چند گونی زباقلا بفرست ای خداوند کابل و افغان چند مثقال هم دوا بفرست یار بد با زغال لیمو هم من نمی دانم از کجا ، بفرست گر سیاسی شود شبی شعرم حکم من راهم از فتا بفرست یک دکل گم شده؟ فدای سرم چند تایی ز ماورا بفرست شعر بنده رسیده به آخر صلواتی در انتها بفرست
۹ مرگ نزد شاعران از بی نوایی بهتر است وضع ما از مردم اتیوپیایی بهتر است»؟ گفتم این مصراع دوم را جهان خندید و گفت جان من؟ جان خودت! عمرا! خدایی! بهتراست؟ شاعریم و ما نداریم هیچ میلی هم به جنگ پیش بنده تیرها، مشقی، هوایی بهتر است پیش بنده واضح است و نیست شکی هم در آن کارمندی، شعر گفتن، از گدایی بهتر است تا که راهت کج نگردد سوی دادگاه و پلیس قهر با فامیل زن، از آشنایی بهتر است گرچه اکبر، عبدی در هر فیلم بازی می کند من گمان دارم که بازیّ ِ حیایی بهتر است در خط آخر دوباره بنده می گویم عزیز مرگ نزد شاعران از بی نوایی بهتر است
۸ خردمندی تو دانایی عزیزم تو کاندیدای شورایی عزیزم»؟ اگر که رای آوردی، مبارک به اخذ رای یکتایی عزیزم بگو که رای ملت حق بنده س بگو که وصلِ بالایی عزیزم ولیکن گر نشد قسمت چو بعضی بزن بر طبل رسوایی عزیزم بگو خوابم ربود و رای من رف! بگو لعنت به لالایی عزیزم بگو که «سیب زمینیّ ِ رقیبم خرید رای هزارتایی» عزیزم اگر پُرسی تو از این کمترینت نشو کاندید! در جایی عزیزم که هر کس گشته کاندیدا، نهایت شده مقهور شیدایی عزیزم ولی کاندید اگر گشتی بدان که یقینا هست فردایی عزیزم نده فردای خود را دست حرفت برای کسب آرایی عزیزم دروغ انتخاباتیّ ِ امروز شود فردا شناسایی عزیزم بگو رو راست «من اینم جماعت منم یک بچه روستایی» عزیزم بگو «دکتر نگویید! من لیسانسم» حقیقت هست دریایی عزیزم نشو حلوا برای رای مردم نشو چون طفل حلوایی عزیزم صداقت داشتی، بازنده، پیروز ندارد فرق، آقایی عزیزم چنان زی که رقیبت هم بگوید خردمندی، تو دانایی عزیزم
«درکفه ی دو دستم، امشب دو جام بگذار ای ساقی سبکدست! سنگ تمام بگذار»مرحوم قهرمان زان می بده که هوشم، از سر برد به تاراج جام طهور و گاهی، جام حرام بگذار تلخ است این کلامت:«بدرود! می روم من» بردار این کلام و، جایش سلام بگذار دستم ببند بازلف، غرقم نما به زلفت وا کن کمند زلفت، از زلف دام بگذار من را اسیر کردی، آزادی ام نخواهم لطفی کن و قفس را، بر روی بام بگذار وقتی که می ننوشیم، وقتی که بوسه ممنوع هرماهِ سالِ ما را، ماه صیام بگذار وقتی سرم نباشد، بر روی دوشت ای گل حدّ اقل سرم را، در زیر گام بگذار گفتی که بنده ام باش، کردم قبول،حالا بر طبق حکم پیشین، نامم غلام بگذار تک می زنی به قلبم، میس هات کشته ما را تا شارژ دارد این دل، گاهی پیام بگذار داری دو چشم زیبا، هریک چو جامی از می در کفه ی دو دستم، امشب دو جام بگذار |
||
|
+
نوشته شده در جمعه هجدهم دی ۱۳۹۴ساعت 22:37 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||