|
|
|
|
|
به زیر سایه اش جمعی غنودند همه از سادگی هایش سرودند خودش نان و پنیر خشک وخالی و یارانش به آن سبزی فزودند به هرجا بی خودی دُرّ ِ سخن سُفت و جمعی بی خودی به به نمودند بغل زد مادرانِ داغ دیده همانها، مهربانی را ستودند دغلها، با کلک از او گرفتند یکی را روز روشن در همایش یکی را نصفه شب از او زدودند هلو پژمرد، چون حرفی جز او گفت بقیه حرفهایش را شنودند خودش سرگرم ِ لولوهای بدبخت رفیقانش چپاول می نمودند کشید از ماست، مو امّا دو صد حیف کره، دوغ و تغارش را ربودند |
||
|
+
نوشته شده در جمعه سوم مرداد ۱۳۹۳ساعت 12:20 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||