![]() |
![]() |
|
"من از عقرب نمی ترسم! ولی از نیش می ترسم" زِ چوپان ؟نه! زِ سگ؟ هرگز! ولی از میش می ترسم ندارم ترسی از پرواز تا مریخ هم! اما من از پروازِ ایران ایرِ تهران – کیش می ترسم بُوَد دشمن فراوان و نبرد دائمی سهل است از آن ملت که دارد از خودش تشویش می ترسم دگر اندیش هم ترسی ندارد! جامعه باز است! من از آن ظاهراً همراهِ بداندیش می ترسم زِ کافِر بر حذر باشم! ولی افزونتر از کافِر از آن ظاهر صلاح باطناً بدکیش می ترسم بُوَد مردانگی در ریشه نه در ریش! باورکن از آن نامردِ بی ریشه، که دارد ریش، می ترسم زِ دولت مرد صادق – هرکه باشد- ترس بی معناست از آنکه می کند آمارها را هی کم و هی بیش می ترسم شنیدم شیشه از سنگ است و مرگش باز از سنگ است از این رو بنده از بیگانه نه! از خویش می ترسم |
||
+
نوشته شده در یکشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۳ساعت 12:4 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|