در جمع یاران دروغین، مرد تنهایم

باز هم همنوا با دخترک بارونی
بیایید میهمان صفحاتی از قلب من باشید.
مادر خسته دلت
پشت دیوار بلوغت تنهاست
چشم در راه تو دارد هردم
بر لبش باز دعا پشت سرت
و به دستانش یک گل دارد
تا اگر روزی این کودک سرکش
که در افکار خودش بالغ گشت
خسته از درد بلوغ
پابرهنه برگشت
خنده رو باز به استقبالش
گل به پاهاش بیفشاند و باز
سینه را مامن غمهاش کند
+ نوشته شده در  یکشنبه ششم اسفند ۱۳۸۵ساعت 13:52  توسط سید حسین عمادی سرخی  |