![]() |
![]() |
|
نمی دانم به خون رقصیده ای هیچ؟ و یا داغ شقایق دیده ای هیچ؟ زدوریِ حبیبی یا غریبی سرشب تا سحر نالیده ای هیچ؟ به صحرایی، کنار رود آبی زگرما، از عطش، تفتیده ای هیچ؟ به بذل جان و مال و خاندانت عیار عشق خود سنجیده ای هیچ؟ براه عشق ایزد، در ره دین دو نور دیده ات بخشیده ای هیچ؟ گلی گم کرده ای در دشت غمها؟ نشانی از صبا پرسیده ای هیچ؟ برادر گم نمودی بین اعدا؟ میان نیزه ها چرخیده ای هیچ؟ گرفتی در بغل جسمی پر از خون؟ رگِ سرخِ گلو بوسیده ای هیچ؟ برای شادی طفل برادر به اوج غصه ها خندیده ای هیچ؟ دلت آتش گرفته از غم یار؟ زچشمت خون دل باریده ای هیچ؟ خداناکرده بر طفلی سه ساله بدست خود کفن پیچیده ای هیچ؟ تمام عمر مقتل را شنیدی شمیم سیب را بوییده ای هیچ؟ ز زینب، مادر غمهای عالم بقدر فهم خود فهمیده ای هیچ؟ |
||
+
نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 0:49 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|