در جمع یاران دروغین، مرد تنهایم

رقیه خاتون
بیایید میهمان صفحاتی از قلب من باشید.

من رقیه ، دختری بابایی ام

کودکم، نازم، ولی زهرایی ام

عمه گفته رفته بابایم سفر

شد سفر طولانی و شیدایی ام

نوگل باغ رسول و سخره ی بازار شام؟

نا مسلمانان! مگر ترسایی ام

برده دشمن گوشوار و هرچه بود

نیست غیر از پیرهن دارایی ام

قد خمید و رخ چو نیلوفر شده

رفت با بابا همه زیبایی ام

وقت خواب است و پدر دور از من است

گشته دشنام عدو لالایی ام

+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم آبان ۱۳۹۲ساعت 10:36  توسط سید حسین عمادی سرخی  |