|
|
|
|
|
گوشت کوب محکمی گر داد دستت روزگار
هرچه می خواهی بکوب اما نزن بر فرق من
یکی گوش کوب در دیزی پسندد یکی ششلیک شاندیزی پسندد منم پیتزا ، فلافل می پسندم زن من کوفته تبریزی پسندد
تمامه هیکلت خوبه عزیزم و اشعار تو محبوبه عزیزم ولی افسوس در عین قشنگی دماغت مثل گوش کوبه عزیزم
گزینه ها همه بر روی میزه یکی نون ها رو کرده ریزه ریزه جدا کردم نخودها، گوشتها را اگه گوشکوب اونو بر هم نریزه
منم همچون نخود، تو گوشت، افسوس که گوش کوبی نباشد بهر پیوند!!!!!
اگر از چوب باشد هست مطلوب نخوانم آهنی را بنده گوش کوب
ادعای عاشقی داری اگر، با گوشت کوب آنچنان کوبم سرت را تا که انکارش کنی
من دیزی و آن نگاه تو چون گوشکوب له کرد دل و قلبم و الباقیِ من
|
||
|
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:51 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
دلم می خواد بخندم، پول ندارم
درِ غم رو ببندم، پول ندارم برای گردش، همراهِ عیالات بشینم تو سمندم، پول ندا م برا مهمونای خوب و عزیزم باشه چایی و قندم، پول ندارم دلم میخواد برم تا پیش حاجی بده اندرز و پندم، پول ندارم ندارم پولِ حموم، پولِ کیسه اگه حتی بگندم پول ندارم
|
||
|
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:48 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
بگذر از جرم یهودا، جرم چاه
قسمت مصر است یوسف، گاه گاه گاه یعقوبی شود کور از فراق تا زلیخایی بخندد قاه قاه |
||
|
+
نوشته شده در شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:40 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
من شاعرم و دروغ را می فهمم
افکار کمی شلوغ را می فهمم خود پیر ولی دلم جوان است هنوز معنای غم بلوغ را می فهمم
درپاسخ به شعر من زن شده ام و درد را می فهمم/بی تابی دست سرد را می فهمم/آنقدر هوای زندگی دارم که.../دنیای بدون مرد را می فهمم/مهوش شفیعی. |
||
|
+
نوشته شده در جمعه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:38 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
به ملک طنز، شاهه بچه مشهد
خدایی خیلی ماهه بچه مشهد دم شادلو و تیمش گرم، ای ول که خیلی سربراهه بچه مشهد همه طنزاش درست و پاستوریزه بدور از اشتباهه بچه مشهد تو این دنیای پر غصه، پر از غم بساط قاه قاهه بچه مشهد عزیزه مصره لبخنده، صد افسوس چو یوسف توی چاهه بچه مشهد به میدون نبردِ چاپ و توزیع غریب و بی پناهه بچه مشهد یکی گیر میده که کاغذ نداریم تو پخش بردش کوتاهه بچه مشهد اگه یک بچه هم شاکی بشه زود اسیر پاسگاهه بچه مشهد بگی طنز سیاسی، چاپ ممنوع نگو شبها سیاهه بچه مشهد! رعایت می کنه خط قرمزارو درسته رسم و راهه بچه مشهد یه شیرزن، با سه چارتا بچه مشهد فقط اینه سپاهه بچه مشهد بلد نیس پاچه خواری، صاف و ساده س صداقت شد گناهه بچه مشهد نه چپ میشناسه ،نه راست رو همینه که بی پشمه کلاهه بچه مشهد ولی چون اعتقاداتش درسته خدایه تکیه گاهه بچه مشهد خلاصه می کنم حرفامو میگم به ملک طنز شاهه بچه مشهد |
||
|
+
نوشته شده در چهارشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:35 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
همچو اشکی میانِ یک دریا
گم شدم، گم میانِ زائرها در حرم گم شدم، که آقایم خود بیاید، کند مرا پیدا
|
||
|
+
نوشته شده در سه شنبه پنجم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:56 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
می گفت به بنده دختری دوش
خوجگل شدی! می شی شاعل من! گفتم که یواش! دختر ناز بگریز تو از مقابل من ورنه، زن من که تو مغازه س (معروف به اهل منزل من!...) باضربه ی دست ، پا و کفگیر برهم بزند شمائل من دستم نرسد به روی ماهت ترسم ز عیال ، حائل من رنجید زمن دُخی ولیکن گفتا که بزن به تل! تل من صف نهصد و سی وشش و باقیش رازیست درون موبِل من بانوی من از مغازه آمد با یک دو سبد به محفل من فرمود که کیست این هیولا؟ گفتم که به حجره شاغل من گفتا که برو دغل! برو داش! ساکت شو پسر! اراذل من! حجره ت کجا بوده مشتی! مستی؟ کارمن (د) کوچولوی غافل من! می گفت که بهترست از من؟ نفرین به رقیب جاهل من مَن ، مِن مِن و دختره فرار کرد مُشتی زعیال ، شامل من چوبی چو باتومِ مردِ خودسر از حلق نموده داخل من گفتم که عیال! ماهِ خانه دریای منی و ساحل من من عاشقتم، خره! گُل من از هم نگسل مفاصل من چون سکه ی ده تومانی ،باقی اما تو شدی تراول من!! باید که زنم به پات بوسه؟ من نیمه ام و تو کامل من من فول نموده ام؟ قبوله یک کارت سزاست، فاضل من! اصلا کو نود، کو پخشِ آرام؟(حرکت آهسته) کو کارشناسی، عادل من؟ اخمی بنمود تا بفهمم باطل شده این دلائل من تا اخم نمود، گفتمش چشم مرطوب شده، اسافل من دستش به مرام پاچه خواری بوسیدم و گفتم: آنجل من لبخند تو زنده کرده جانم اخمت شده باز قاتل من عشق تو و عشق لیلی و ...بقیه آمیخته گشته با گل من بگذر زگناه من عزیزم ای شهد من! ای هلاهل من! از بوسه زدن به دست ایشان سیلی شده است حاصل من!! بگذر ز شب گذشته ، بگذر بگذر زهمه مسائل من ما مخلص جمله دوستانیم ایول به شما و این دل من
بداهه طنز گروه «خط شعر و سخنان بزرگان» با مطلع: ای روح تو راحت دل من چشم تو چراغ منزل من جمعه اول خرداد ۹۴ |
||
|
+
نوشته شده در جمعه یکم خرداد ۱۳۹۴ساعت 22:53 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||