|
|
|
|
|
کاش مي شد چشمهايت را کشيد برق زيباي نگاهت را کشيد کاش می شد روی بوم قلب من گوشه هايي از صفايت را کشيد
من زائر چشمهاي مستت هستم صبح آمد و هر ستاره یک جا گم شد مهتاب اسير حرف اين مردم شد
تو آن باران زيباي بهاري
دلم با نام تو آرام دارد
من با تو ترانه هاي باران بودم این ها یادگاری از شبی نه چندان دورند. شبی که دلم ناشیانه کوشید تا همپای دلی شاعر گام بردارد. و چه بزرگوارانه دست دلم را گرفت و با خود برد. ادامه مطلب این پست در حقیقت اصل مطالب که همان الطاف آن یار دیرین است را در خود به یادگار دارد. ادامه مطلب |
||
|
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۶ساعت 10:50 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
در خانه دل فقط تو ماوا داري در گوش دلم فقط تو آوا داري با آتش هر نگاه گر مي گيرم آخر ز چه رو زمن تو پروا داري؟ |
||
|
+
نوشته شده در شنبه بیستم مرداد ۱۳۸۶ساعت 3:47 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
گفتمش: غم؟ گفت: بيش اندازه باد |
||
|
+
نوشته شده در یکشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۸۶ساعت 8:8 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
پسرک پشت ویترین مغازه ایستاده بود و با حسرت عجیبی به اجناس درون آن نگاه می کرد.جعبه آدامس تو دستاشو این دست اون دست می کرد و نگاشو از این سر ویترین تا اون سر ویترین می چرخوند و وقتی به کاغذ نوشته های روی ویترین می رسید به تلخی مکث می کرد:"حراج بی سابقه به مناسبت روز پدر"، "انواع کادو مناسب برای باباهای خوش سلیقه شما موجود است" ، "واسه بابا جونت چی کادو گرفتی؟"و .............. چند دقیقه ایستاد و با بغض راه افتاد که بره. طاقت نیاوردم و رفتم جلو. - سلام آقا کوچولو! اسمت چیه؟ با تردید نگام کرد و گفت: سلام.............علی ........... علی آقا - به به ! چه اسم قشنگی! چی شد علی آقا؟ کادوهای مغازه ما لیاقت نداشتن کادوی بابای شما بشن؟ کادوهای بهتری هم تو مغازه داریم ها..... - .................... - راستی می دونستی ما به آقا پسرای گلی مثل تو تخفیف خوبی می دیم؟ تازه قسطی هم می تونی خرید کنی. یا........ - ممنون آقا! پول دارم! کادوهای شماهم خیلی قشنگن! اما............ - اما چی؟ بابایی خیلی مشکل پسنده؟ اشکال نداره اگه نپسندید بیار عوضش می کنیم. البته فقط برا علی آقای گل! - نه! اما بابام نیست. - اشکال نداره نگهش دار وقتی اومد بهش بده تازه خیلی هم خوب می شه. اون سوغاتیاتو میده تو هم کادوشو. - اما بابام برنمی گرده. آخه رفته پیش خدا! و در حالیکه سعی میکرد بغض مردونشو فرو ببره اشک گوشه چشماشو پاک کرد و راه افتاد...... صداش کردم: علی آقا! علی آقا! برگشت و نگام کرد. - بیا! کارت دارم! و تا برگرده رفتم از تو مغازه یه کادوی کوچیک آوردم. - ممنونم آقا! اما گفتم که من بابا ندارم. _ می دونم! خدا بیامرزدش. اما مگه تو الان مرد خونه نیستی؟ روزت مبارک مرد کوچک! |
||
|
+
نوشته شده در جمعه پنجم مرداد ۱۳۸۶ساعت 9:21 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
به به! به رئوف عطا شده مظهر جود
در باغ رضا،جواد آمد به وجود ای اهل ولا برای عرض حاجات بهتر ز چنین روز نباشد موجود. |
||
|
+
نوشته شده در چهارشنبه سوم مرداد ۱۳۸۶ساعت 7:10 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||
|
|
|
|
|
میلاد علی اصغر است ای یاران لبهای حسین را ببین! شد خندان هرچند عنایتش نباشد محدود امروز عطا کند هزاران چندان از بهر تولد گل باغ حسین امروز زمین زعرش شد گل باران
|
||
|
+
نوشته شده در سه شنبه دوم مرداد ۱۳۸۶ساعت 8:9 توسط سید حسین عمادی سرخی
|
|
||